شهیدی که با اسامی مستعار و چهرههای مختلف، ساواک را درمانده کرد
تاریخ انتشار: ۲ شهریور ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۵۴۰۹۲۲
در آستانه دهه ۱۳۴۰، گروههای مختلفی که در عرصه جامعه فعال بودند و وجهه مذهبی و اقتصادی داشتند، در رویارویی روحانیون با رژیم، به نفع روحانیت وارد صحنه شدند و از مراجع خود حمایت کردند. افرادی، چون شهید سید علی اندرزگو جزو آن دسته گروههایی بودند که به مرجعیت امام خمینی (رحمةاللهعلیه) پس از وفات آیت الله بروجردی گرویده و از مدتها قبل ارتباطهای مداوم با قم و بیت امام (رحمةاللهعلیه) را آغاز کرده بودند و با شروع حوادث سالهای ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ فعالانه وارد صحنه مبارزات و حمایت از امام (رحمةاللهعلیه) شدند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پس از واقعه ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲، شهید اندرزگو دستگیر و تحت شدیدترین شکنجهها قرار گرفت و با اینکه در زیر شکنجه بیهوش شده بود، به سبب عزمی محکم کوچکترین کلامی که بتواند شکنجهگران را به مقصودشان رهنمون سازد بر زبان نیاورد. پس از رهایی از زندان با شهید حاج صادق امانی و دیگر دوستانی که از سابق میشناخت ارتباط برقرار کرد و وارد شاخه نظامی هیئت موتلفه جمعیتهای اسلامی شد. در همین زمان مسئله ترور حسنعلی منصور نخست وزیر وقت مطرح شد و او به همراه دیگر افراد شرکتکننده در این ترور، در مراسم تحلیف شرکت کرد و اولین نفری بود که دست روی قرآن گذاشت و سوگند یاد کرد که تا آخرین قطره خون خود نسبت به نهضت و آرمانهای اسلامی آن وفادار بماند.
با دستگیری شهید محمد بخارایی سایر مجریان طرح اعدام حسنعلی منصور جز سید علی اندرزگو توسط ساواک شناسایی شده و دستگیر شدند. همچنین ماهیت سازمان جدید هیئتهای موتلفه نیز بر آنان مکشوف شد و شهید اندرزگو آغاز زندگی مخفی را تجربه کرد.
عبدالکریم سپهر نیا، دکتر حسینی، شیخ عباس تهرانی، ابوالحسن نحوی، سیّد ابوالقاسم واسعی و محمدحسین الجوهرچی، نامهایی بودند که سید از آنها استفاده میکرد و مناسب هر نام، به چهرهای ظاهر میگردید. وی از ۲۴ شناسنامه و تعدادی گذرنامه استفاده میکرد.
همزمان با سالروز شهادت سید علی اندرزگو فرصتی دست داد تا زندگینامه و فعالیتهای سیاسی اجتماعی این شهید را مرور و بررسی کنیم که مشروح آن در ادامه این گزارش میآید.
شهید سید علی اندرزگو در رمضان سال ۱۳۱۸ شمسی، در خیابان شوش تهران در یک خانواده متوسط متولد شد. پدر شهید اندرزگو بنّا بود و در بازارچه گمرک تهران حوالی میدان شوش و پایین خیابان صفاری مغازه داشت. پدرش پس از ورشکستگی به خردهفروشی رو آورد و در همان حوالی میدان شوش به کار و کسب پرداخت.
شهید اندرزگو تحصیلات ابتدایی را در دبستان فرخی گذراند. پس از به پایان بردن دوران تحصیلات ابتدایی، چون شاهد زحمات طاقتفرسای پدر برای تأمین معاش بود، برای یاریرساندن به پدر و کمک به اقتصاد خانواده، درس را رها کرد و در نزد برادرش، سید حسن که در بازار تهران، دارای شغل تجاری بود مشغول به کار شد و در حدود ۱۰ سال در این شغل ماند. با وارد شدن به شاخه نظامی هیئتهای مؤتلفه، شهید اندرزگو، از شغل خود دست کشید و تا پایان عمر، مهمترین اشتغال او مبارزه و فعالیت برای سرنگونی رژیم ستمشاهی بود.
سید علی ۱۳ سال بیشتر نداشت که ذهنش معطوف مسائل اجتماعی، سیاسی شد و توسط سید حسین اندرزگو، برادر بزرگتر، به گروه حاج صادق امانی پیوست و نزد شهید صادق امانی، عربی آموخت. پس از آن در مسجد قندی نزد آیت الله بروجردی به تحصیل دروس حوزوی پرداخت و طی سه سال دروس مقدماتی را آموخت و نزد میرزا علیاصغر مرندی نیز به تلمذ پرداخت و جامع المقدمات، تحف العقول، نهج البلاغه، فقه، اصول و… را فرا گرفت. بنابر شرایطی که بعد از اعدام انقلابی حسنعلی منصور برای او فراهم شد، شهید اندرزگو ابتدا مدتی به قم رفت و پس از مدتی عازم نجف شد.
پس از بازگشت از عراق دوباره در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل شد. وی در مدت حضور در قم، نزد آیت الله مشکینی و آیت الله مکارم شیرازی از درس تفسیر و اخلاق بهره برد و نزد آیت الله حاج میرزا یدالله دوزدوزانی قوانین و لمعه را آموخت.
سید علی اندرزگو که با نام شیخ عباس تهرانی در حوزه علمیه قم رحل اقامت افکنده بود، به علت فعالیتهایی که داشت مورد شناسایی قرار گرفت و از لباس روحانیت خارج شد.
او به چیذر آمد و در مدرسهای که توسط حجت الاسلام سید علیاصغر هاشمی تأسیس شده بود، پناه گرفت و در آنجا به دروس حوزوی، ادامه داد. پس از مدتی مجدداً شناسایی شد و پس از رفت و آمدهای طاقتفرسا به افغانستان در کنار حرم رضوی سکنی گزید. شهید اندرزگو در مشهد نیز در درس مرحوم ادیب نیشابوری حاضر شد و بنا بر نقل همسرش، در مدت ۵ سال از محضر ایشان استفادهها برد و در حسینیه اصفهانیها در بازار سرشور نیز در درس آقای موسوی شرکت کرد.
در دوران شکلگیری شخصیت شهید اندرزگو، کشور دستخوش حوادث بسیار بود. جنبش ملی شدن نفت، تغییر دولتها، حکومت نظامی مکرر در تهران، ترور شاه، هژیر، رزمآرا و دکتر فاطمی، اعدام امامی، تبعید و بازگشت آیت الله کاشانی، جلسات مکرر آیت الله کاشانی و فداییان اسلام، تعطیلی بازار تهران و نقش بازاریان در این حرکتها را میتوان از آن جمله برشمرد.
شهید اندرزگو در نوجوانی با شهید نواب صفوی آشنا شد. منش و شخصیت این روحانی مبارز در ذهن و ضمیر او اثری ژرف گذاشت و فرآیند این تأثیر روحی، آشنایی با تشکیلات فداییان اسلام و راه مبارزاتی آنها بود که در تعیین مشی مبارزاتی شهید اندرزگو نقشآفرین بود. شهید اندرزگو علاقهٔ زیادی به شهید نواب صفوی داشت و همین مسئله باعث شد که وی با تشکیلات فداییان اسلام آشنا شود.
وی با درک و لمس نهضت ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ به رهبری امام خمینی (رحمةاللهعلیه) در سن ۱۸ سالگی گام به عرصه مبارزه با رژیم پهلوی نهاد. شهید اندرزگو در جریان قیام ۱۵ خرداد خود یکی از عاملین تظاهرات پرشور مردم بود که همان شب با اهدای کتابی از حضرت امام (رحمةاللهعلیه)، مورد تقدیر قرار گرفت.
پس از واقعه ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲، شهید اندرزگو در همان رابطه دستگیر و تحت شدیدترین شکنجهها قرار گرفت و با اینکه در زیر شکنجه بیهوش شده بود، به سبب عزمی محکم کوچکترین کلامی که بتواند شکنجهگران را به مقصودشان رهنمون سازد بر زبان نیاورد. پس از رهایی از زندان با شهید حاج صادق امانی و دیگر دوستانی که از سابق میشناخت ارتباط برقرار کرد و وارد شاخه نظامی هیئت موتلفه جمعیتهای اسلامی شد. در همین زمان مسئله ترور حسنعلی منصور نخست وزیر وقت مطرح شد و او به همراه دیگر افراد شرکتکننده در این ترور، در مراسم تحلیف شرکت کرد و اولین نفری بود که دست روی قرآن گذاشت و سوگند یاد کرد که تا آخرین قطره خون خود نسبت به نهضت و آرمانهای اسلامی آن وفادار بماند.
در اسفند ۱۳۴۲، کابینه حسنعلی منصور بر سر کار آمد و لایحه کاپیتولاسیون را به تصویب رساند. امام خمینی (رحمةاللهعلیه) در ۴ آبان ماه سال ۱۳۴۳، سخنرانی شدیداللحنی علیه لایحه ایراد کردند و متعاقباً دستگیر و به ترکیه تبعید شدند. با تبعید امام خمینی (رحمةاللهعلیه)، نهضت حالتی دوگانه یافت؛ بخشی از مبارزان فعال پس از تبعید امام به ترکیه و سپس به عراق، تصمیم به ترک ایران و فعالیت در کنار شخص ایشان گرفتند و مهاجرت کردند و بدینسان حلقههای مبارزان نهضت امام (رحمةاللهعلیه) در خارج از کشور شکل گرفت.
بخشی از مبارزان نیز در کشور ماندند و به تداوم نهضت امام (رحمةاللهعلیه) در داخل پرداختند. مسئله مهم در داخل کشور، فرآیند تحولی آرام و پنهانی در جمعیتی بود که مرجع تقلید خود را در تبعید میدید. یک شاخه از این جمعیتها که بیشتر تحت نفوذ حاج صادق امانی بود و از دستپروردههای فکری و اخلاقی وی بودند، با اطلاع حاج مهدی عراقی، آرامآرام به سوی اقدامات قهرآمیز گرایش یافتند. هسته این گروه شامل افرادی، چون شهید صادق امانی همدانی، شهید مهدی ابراهیم عراقی، شهید اندرزگو، شهید محمد بخارایی، شهید رضا صفار هرندی و شهید مرتضی نیکنژاد میشد.
این طیف پس از تبعید امام (رحمةاللهعلیه) ابتدا خواستار اقدامی جدی علیه رژیم شاه شدند، ولی به درخواست شهید مهدی عراقی و دیگران و به منظور برنامهریزی درازمدت و اقدامات اصولی صبر پیشه کردند. این عده به تدریج پس از تهیه اسلحه و مواد منفجره لازم، به تمرینات نظامی پرداختند.
نقش شهید اندرزگو در به هلاکت رساندن حسنعلی منصور
اعدام انقلابی حسنعلی منصور با همکاری شهیدان محمّد بخارایی، رضا صفار هرندی، مرتضی نیکنژاد و حاج صادق امانی جامعه عمل پوشید. شهید اندرزگو که ۱۹ سال بیشتر نداشت، در این عملیات مسئولیت کُند کردن اتومبیل منصور را در محدوده بهارستان بر عهده داشت تا شهید بخارایی بتواند با دقت عمل او را از پای در آورد.
در ساعت ۱۰ صبح اول بهمن ۱۳۴۳ هنگامی که حسنعلی منصور با غرور تمام قصد پیاده شدن از اتومبیل در جلوی درب ورودی مجلس شورای ملی را داشت، هدف گلوله شهید محمد بخارایی از اعضا شاخه اجرایی هیئت مؤتلفه اسلامی قرار گرفت و چند روز بعد به هلاکت رسید.
کبری سیلسپور همسر شهید اندرزگو راجع به نقش وی در این عملیات گفته است: سید علی با مهارتی هرچه تمامتر کار را شروع کرده و خودش را جلوی ماشین یک پلیس میاندازد و مأمورین به خیال اینکه او را زیر گرفتهاند دستپاچه شده و نظم آنها به هم میخورد و اتومبیل منصور گیر میکند. وقتی که سید علی با موفقیت وظیفه خود را انجام داد، منصور به ناچار در نزدیکی مجلس از اتومبیل پیاده و عازم مجلس شد و همین امر فرصتی فراهم آورد که شهید بخارایی از این موقعیت استفاده کند و با شلیک گلوله او را به قتل برساند.
پس از این حرکت، شهید اندرزگو برای اطمینان از مرگ منصور، خود را به او رساند و گلوله دیگری در مغزش خالی کرد و به سرعت متواری شد. مأموران در تعقیب خود موفق شدند شهید بخارایی را که هنگام فرار، روی زمین یخزده میلغزد دستگیر کنند. شهید اندرزگو، شهید نیک نژاد و شهید هرندی، پس از مشاهده اوضاع طبق قرار با شهید امانی به میدان شوش رفته و اسلحهها را تحویل میدهند و قرار میشود تا یک هفته هیچیک از افراد به خانه نروند و زندگی مخفی داشته باشند. فتوای قتل منصور از جانب آیت اللَّه سید محمدهادی میلانی در مشهد صادر شده بود.»
شروع زندگی مخفی سید علی اندرزگو
با دستگیری شهید محمد بخارایی سایر مجریان طرح اعدام حسنعلی منصور جز سید علی اندرزگو توسط ساواک شناسایی شده و دستگیر شدند. همچنین ماهیت سازمان جدید هیئتهای موتلفه نیز بر آنان مکشوف شد و شهید اندرزگو شروع زندگی مخفی را تجربه کرد.
با وجود تلاش دستگاههای امنیتی رژیم پهلوی که حتی خانواده و نزدیکان شهید اندرزگو را نیز نشانه گرفته بود، وی توانست مخفیانه و با زیرکی و هوشیاری از کشور خارج شده و به عراق سفر کند.
سیلسپور در این مورد آورده است: سید با شناسنامه جعلی سوار بر کشتی میشود و در کشتی با ترفندی ناخدا را راضی میکند که کشتی را به سوی ساحل عراق در اروند ببرد و قبل از آنکه ناخدای کشتی متوجه شود پیاده میشود. یکی از دوستان سید نیز همراهش بوده است و به سوی خطوط مرزی عراق حرکت میکنند. مرزبانان عراق راه را برای آنان میبندند و از آنان کارت شناسایی طلب میکنند که شهید اندرزگو میگوید: «ما طلبه هستیم و برای درس خواندن کنار دریا آمدهایم و کارت شناسایی در نجف است» و بدینصورت به نجف میرود.
شهید اندرزگو در سال ۱۳۴۵ به ایران بازگشت و درحالیکه ساواک به شدت به دنبال دستگیری وی بود به قم رفت و در کسوت روحانیت در حوزه علمیه با نام مستعار شیخ عباس تهرانی به تحصیل پرداخت و مجدداً سرگرم فعالیتهای انقلابی شد.
هر وقت فرصتی پیش میآمد با سخنرانیهای پرشور خود در شنوندگان تأثیر به سزایی میگذاشت و آنان را به تحرک وامیداشت. در سال ۱۳۴۶ به وسیلهٔ یکی از منابع نفوذی ساواک بازگشتش اطلاع داده شده، اما این بار نیز ساواک موفق به دستگیری او نشد.
در قم وی با وجود مراقبتهای شدید ساواک، مبارزهاش علیه رژیم پهلوی را ادامه داد و در جریان ساخت سینما در قم که هدف از آن ترویج فرهنگ مبتذل غربی بود به مبارزه پرداخت. فعالیت وی چنان بود که ساواک پروندهای را به نام شیخ علی تهرانی تشکیل داد. افزایش حساسیتهای ساواک باعث شد تا وی به مدرسه علمیه چیذر رفته و در آنجا به وعظ و اقامه نماز مشغول شود. در چیذر تحصیل علوم دینی و مبارزاتش را از نو و در بعدی دیگر آغاز کرد. در همینجا بود که ازدواج کرد و یک سال و نیم در یک اتاق اجارهای با همسرش زندگی کرد. وی به مرور زمان بر وسعت فعالیتهای انقلابیاش افزود و برای اینکه شناسایی نشود، منزلش را مرتب عوض میکرد.
در سال ۱۳۵۱ شمسی یکی از دوستان وی دستگیر و در زیر شکنجههای طاقتفرسا به مواردی در رابطه با شهید اندرزگو اعتراف کرد و ساواک از سر نخی که به دست آورده بود، در صدد دستگیری وی برآمد، اما او توانست مثل همیشه از دست ساواک فرار کند و به قم برود. در قم مجدداً با نام مستعار و با ظاهری دیگر، اتاقی اجاره کرد و مشغول فعالیت شد و با گروههای مبارز مسلمان به برقراری ارتباط پرداخت و برای آنها پول و اسلحه و مهمات و امکانات فراهم کرد. بار دیگر، ساواک موفق به شناسایی محل زندگی او شد و این بار نیز، وی از معرکه گریخت و با نامی دیگر و در لباسی مبدل، خود را به مشهد رساند و در آن شهر با حجت الاسلام عباس واعظ طبسی تماس گرفت و با کمک ایشان توانست همراه همسرش و به طور پنهانی از طریق زابل و زاهدان به افغانستان فرار کند. وی در افغانستان تنها یک ماه دوام آورد و نتوانست دور از مبارزه باشد، لذا مخفیانه خود را به مشهد رساند.
سید علی در مشهد چندین خانه عوض کرد و پنهانی به سفر حجّ مشرف شد. در سفر دیگری که عازم انجام حجّ عمره شده بود، خود را به نجف اشرف رساند و به زیارت امام (رحمةاللهعلیه) نائل آمد. سپس به سوریه و لبنان سفر کرد و بر تجربههای مبارزاتی خویش افزود.
شهید در لبنان با نماینده امام (رحمةاللهعلیه) در سازمان الفتح تماس گرفت و ضمن دیدن تعلیمات نظامی، طرز استفاده از سلاحهای سنگین را فرا گرفت. پس از بازگشت به ایران همزمان با اوجگیری انقلاب اسلامی تصمیم به نابودی شاه گرفت؛ لذا طی یک برنامه ۶ ماهه، رفت و آمدهای شاه را تحت نظر گرفت تا بتواند با وارد کردن مواد منفجره از فلسطین، هدف خود را پیاده کند و به کمک شخصی در داخل کاخ سلطنتی به این مهم دست یابد که با شهادتش توفیق اجرای آن را از دست داد.
شهادت
در سال ۱۳۵۱ به دنبال دستگیری یکی از دوستان شهید اندرزگو ساواک سرنخهایی از وی به دست آورد و مجدداً تلاشها برای دستگیری وی افزایش یافت. از آن جایی که مأموران ساواک به طور دائم در جستجوی وی بودند، توانستند اطلاعاتی حین شکنجه تعدادی از مبارزان اسلامی، از اندرزگو به دست آورند. ساواکیها در چارچوب این اطلاعات تلفنهای قسمت وسیعی از شهر تهران را تحت کنترل گرفتند تا توانستند، رد مکالمات او را به دست آورند و با جستجوی پروندهها یکی از دوستان قدیمیاش به نام حاج اکبر صالحی که لبنیات فروشی داشت را پیدا کردند، و از همینجا پی بردند شهید اندرزگو با نام مستعار «جوادی» در مشهد سکونت دارد و روز ۱۹ ماه مبارک رمضان افطار را در منزل او خواهد بود.
شهید اندرزگو، نزدیکی غروب آن روز با یک موتورگازی راهی منزل دوستش شد؛ مأموران ساواک قبلاً منطقه را به محاصره در آورده بودند. وی پس از ورود به خیابان سقا باشی متوجه حضور مأموران ساواک شد، اما برای فرار از مهلکه، دیگر دیر شده بود. وی با پناه گرفتن در پشت یک اتومبیل سعی در گمراه کردن مأموران داشت، اما مأموران رژیم از فاصله دور پاهای او را مورد هدف قرار دادند.
قاتل شهید، فردی به نام تهرانی بود. شهید اندرزگو در حالیکه خون، به شدت از پاهایش جاری بود، با خوردن کاغذهای حاوی شماره تلفن دوستان و نزدیکانش و آغشته کردن بقیه مدارک به خون خود و نابود کردن آنها، مانع از آن شد که نشانی کسی به دست ساواک بیفتد. سیّد همواره گفته بود: «زنده مرا نخواهند یافت» و سرانجام نیز چنین شد.
شهید اندرزگو پس از سالها مبارزه با رژیم پهلوی ۱۹ رمضان برابر با ۲ شهریور ۱۳۵۷، در کمین نیروهای ساواک گرفتار شده و به شهادت رسید.
شهید اندرزگو چریکی بود که دامنه مبارزاتش، از لبنان تا افغانستان گسترده بود. ساواک ۱۵ سال سایهوار دنبال او میگشت، لکن هر وقت به مخفیگاه وی میرسید، او توانسته بود از دام مأموران بگریزد.
اعلام خبر شهادت سید علی اندرزگو توسط امام خمینی (ره)
خانواده شهید اندرزگو برای ماهها از شهادت وی خبردار نشده بودند تا اینکه امام (رحمةاللهعلیه) ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ وارد کشور میشود. سید مهدی اندرزگو، فرزند شهید اندرزگو، در اینباره گفته است: پدرم در شهریور ماه ۱۳۵۷ و در ماه مبارک رمضان به شهادت رسید، ولی ما تا زمان پیروزی انقلاب و ورود امام (رحمةاللهعلیه) به ایران که بهمن ماه بود، از این حادثه خبر نداشتیم. روزی که امام (رحمةاللهعلیه) وارد کشور میشدند، ما تلویزیون را نگاه میکردیم و منتظر بودیم که ایشان هم همراه امام (رحمةاللهعلیه) باشند و با ایشان وارد کشور شوند. حضرت امام (رحمةاللهعلیه) به کشور آمدند و در مدرسهٔ رفاه مستقر شدند، فرمودند خانوادهٔ آقای اندرزگو را پیدا کنید، من دوست دارم آنها را ببینم. ما به دلیل مبارزات پدر و تحت تعقیب بودنش همواره در حال نقلمکان از شهری به شهر دیگر بودیم. به همین دلیل هیچکدام از اطرافیان امام (رحمةاللهعلیه) نشانی ما را نداشتند، اما خود امام (رحمةاللهعلیه) در آخرین دیدار پدر ما با ایشان، شنیده بودند که ما در مشهد ساکن هستیم. این شد که آیت الله طبسی و دیگر دوستان ما را پیدا کردند و خدمت امام (رحمةاللهعلیه) بردند.
یاد دارم زمانی که در تهران و مدرسهٔ رفاه خدمت امام (رحمةاللهعلیه) رسیدیم، ایشان دو برادر کوچکتر من را یکی هفتماهه و دیگری دو ساله روی پاهای خودشان نشاندند و ما را مورد تفقد و مهربانی قرار دادند. ایشان پس از کمی مقدمهچینی خبر شهادت پدر را به ما دادند. بعد از شنیدن خبر شهادت پدر، مادرم طبیعتاً بسیار دگرگون و ناراحت شدند. امام خمینی (رحمةاللهعلیه) هم برای مادر ما از حضرت زینب (سلاماللهعلیها) و صبر ایشان مثال زدند و او را به صبر و بردباری نصیحت فرمودند. سپس برای ما دعا کردند و من هنوز هم که هنوز است، تأثیرات دعای امام (رحمةاللهعلیه) را در زندگی خودم میبینم.
امام (رحمةاللهعلیه) فرمودند: «همان شبی که این روحانی مبارز به شهادت رسید، خبر شهادتش را برای من تلگراف کردند و من به شدت از این موضوع ناراحت شدم و غصه خوردم که ما محروم ماندیم از نعمت بزرگی مانند شهید اندرزگو که تجربههای گرانبهایی در مبارزات داشت.
دو یار جدانشدنی شهیداندرزگو
حجت الاسلام جعفر شجونی، از اعضای جامعه روحانیت مبارز، در مورد شهید اندرزگو گفته است: «کتاب ولایت فقیه و اسلحه دو یار جدانشدنی این شهید بزرگ بودند.»
تهیه اسلحه
حجت الاسلام حسین غفاریان، در خصوص شجاعت شهید اندرزگو و خاطراتشان آوردهاند: «فوقالعاده شجاع و نترس بود. ما او را در دهی گذاشتیم که منبر برود. روضه خیلی نمیخواند، اما حرفهای درست و حسابی برای مردم میزد. ما گروهی بودیم که برای تبلیغ به دهات دوردست میرفتیم. یک بار به دهات هندیجان رفته بودیم. این دِه در اطراف بندر دیلم و آن طرف ماهشهر است. او را هم بردیم. او در اطراف گشتی زد تا ببیند کسانی را پیدا میکند که برایش اسلحه بخرند و جمع کنند و او برود و از آنها بخرد؟
در یکی از سفرها یادم هست که گفت: «غفاریان! این چمدان پر از اسلحه کمری کُلت است. این را باید ببریم قم.» ما سوار مینیبوس شدیم و این چمدان را گذاشتیم زیر ساکهای خودمان که اگر مأمورین آمدند و دیدند که همه آن ساکها پر از کتاب است، دیگر به ساک او کاری نداشته باشند که اتفاقاً هم همینطور هم شد. دم پاسگاه ژاندارمری، مأمورین ریختند توی ماشین و دیدند همه طلبهایم. همه ساکها را گشتند و یکی دو تا و شش تا و به هشتمی نرسیده بودند که گفتند اینها همه کتاب است و برویم. بعد آمدیم قم و اسلحهها را آورد خانه ما. یک ماشین اپل داشتیم که اینها را میگذاشت داخل آن و میبردیم تهران و بین رفقایش تقسیم میکردیم. این کارش بود. میرفتیم کردستان و این طرف و آن طرف برای تبلیغ. او اسلحه جمع میکرد و میخرید و میبرد تهران. رفقای زیادی هم داشت؛ لذا آشنایی ما از طریق آیت الله خزعلی و به این شکل شروع شد.»
زنبیل مهمات
حجتالاسلام سید مهدی اندرزگو، فرزند شهید سید علی اندرزگو، خاطراتی را به نقل از رهبر معظم انقلاب درباره آن شهید چنین بازگو کرده است: «منزل ما در مشهد با منزل حضرت آقا چند کوچه بیشتر فاصله نداشت. در خاطر دارم که شهید اندرزگو برای این عزیزان کلاس آموزش اسلحه گذاشته بود؛ برای حضرت آقا، شهید هاشمی نژاد و آیت الله واعظ طبسی. البته من خاطراتی را در این مورد از زبان رهبر معظم انقلاب شنیدهام. حضرت آقا میفرمودند: «شهید اندرزگو شبها دیروقت به منزل ما میآمدند و باهم جلسه داشتیم و در مورد مسائل مختلف با هم صحبت میکردیم.»
همچنین سید مهدی اندرزگو، در خصوص خاطرات گفته است: «یکی از خاطراتی که رهبر معظم انقلاب برایم تعریف کردند، این بود که بارها پدرم را در کوچه و خیابان دیده بودند و بعد از سلام و احوالپرسی متوجه شده بودند که در دست او زنبیلی پر از مهمات و اسلحه است و او با خونسردی کامل آنها را با خود جابهجا میکرد. پدرم بارها ما را هم هنگام جابهجایی مهمات با خود میبرد تا این عملیات شکلی عادیتر به خود بگیرد. البته ما اینها را بعدها از زبان حضرت آقا شنیدیم و آن زمان متوجه نمیشدیم.
از حضرت آقا شنیدم که: «یک روز آقای اندرزگو را در بازار سرشور مشهد دیدم که با یک موتورگازی میآمد. موتور را که نگه داشت، دیدم چند خروس در عقب موتور خود دارد. از او دربارهٔ خروسها پرسیدم، جواب داد که این خروسها استثناییاند و تخم میگذارند! زنبیل را که کنار زدم، دیدم زیر پای خروسها پر از نارنجک و اسلحه است.»
منبع: مهر
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردیمنبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: ساواک شهدا شهید اندرزگو سید علی اندرزگو رحمة الله علیه یکی از دوستان حسنعلی منصور حجت الاسلام قرار گرفت امام خمینی رژیم پهلوی زندگی مخفی د بخارایی خبر شهادت آیت الله حضرت آقا ۱۵ خرداد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۵۴۰۹۲۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مروری بر آثار ایرانی در بینال ونیز/ آنجا که نگاه پایان میگیرد
خبرگزاری مهر-گروه هنر-آزاده فضلی؛ غرفه ایران در شصتمین بینال هنر ونیز از ظهر روز ۸ اردیبهشت ماه با حضور محمدرضا صبوری سفیر ایران در ایتالیا از غرفه ایران رسماً آغاز به کار کرد. در این دوره از بینال هنر ونیز، ۵ هنرمند ایرانی نقاش با موضوع «کودکان غزه» اثر دارند.
در بیانیه جمهوری اسلامی ایران در شصتمین بینال هنر ونیز با عنوان «هنر بدون مرز» و به قلم محمد خراسانی زاده رییس پاویون ایران آمده است:
«ما انسانها فرزندان آدم و حوا همه از یک ریشه و یک خانوادهایم و برادران و خواهران یکدیگر محسوب میشویم. شادیها و غمهایمان مشترک است، اندوه و درد و ستم دیدن هر ملتی برایمان تلخ است و موفقیت و شادکامی هر ملتی بدون تضییع حقوق دیگران برای همه شادی آفرین خواهد بود پس در چنین شرایطی چگونه میتوانستیم بی تفاوت بمانیم و سکوت پیشه کنیم؟ پس اگر بنی آدم اعضای یک پیکرند باید زبان رسای هنر را به عنوان فریادی غضب آلود در اعتراض به این ظلم بی سابقه به کار میگرفتیم و با دست هنرمندان چیره دست و صاحب نام ایران اسلامی گوشههایی از ستمی که بر همنوعان مان میرود، نمایان میساختیم. چنان که شاعر ایرانی سعدی شیرازی چنین سروده است:
بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
شعار «خارجی ها همه جا» در شصتمین دوسالانه هنر ونیز زمینه مناسبی را فراهم کرد که جمهوری اسلامی ایران عنوان بنی آدم اعضای یک پیکرند را برای نمایشگاه رسمی خود برگزیند تا یادآوری کند که به دور از هیاهوهای رسانه ای، هنری دارای ارزش والاتری است که شان انسان ها را محترم بشمارد و عدالت و شرافت و انصاف را به روشنی ترسیم کند.
در غرفه ایران کوشیدهایم تا مرزهای قراردادی بین کشورها را برداریم و از دریچه انسانیت بخشی از لحظه های اندوهناک تاریخ این روزهای بشریت را به تماشا بنشینیم، گاه با آثار تجسمی که نوآورانه و خلاقانه حرف هایی تازه برای گفتن دارند، گاه با چیدمانی که مخاطب را در موقعیتی متفاوت قرار می دهد، گاه با فناوری واقعیت مجازی که پدیده های فیزیکی را به چالش می کشد و گاه با تلألو تصویر در هنر آینه کاری ایرانی که همچون درخشش ستارگان در میانه کهکشانها نور امید را برای روزگاری بهتر بر تاریکی های امروز دنیا میتاباند. البته همه این ها نمونههای کوچکی از هنر هنرمندان ایرانی است که مرزها را شکستهاند و پیامی است از وارثان تمدن هشت هزار ساله ایران که بر دیوارهای بنایی در شهر کهن ونیز برنشستهاند. آن روز فرا خواهد رسید که رنجها و ظلمها به پایان میرسد؛ مرزهای غیر واقعی فرو خواهد ریخت و همه انسان ها یک امت واحد خواهند شد.
این روزها کام همه جهانیان از آن چه بر مردم مظلوم و مقتدر فلسطین میگذرد، تلخ شده است. در این نقطه از دنیا جنایاتی شگرف در حال وقوع است که بهتر است نام آن را نسل کشی و جنایت علیه بشریت بگذاریم. کودکان بی پناه فلسطینی تنها به جرم این که در سرزمین مادری شان به دنیا آمده اند و فقط به این علت که فلسطینی هستند. روزهایشان را با بمب، موشک، کشتار، گرسنگی و آوارگی به شب می رسانند و شب هایشان را با ترس و واهمه می گذرانند.»
همچنین، امیر عبدالحسینی مدیر هنری، پژوهشگر و کیوریتور ارشد غرفه ایران در شصتمین بینال هنر ونیز متنی با عنوان «والایی؛ در سرزمینی که برای صلح آفریده شد» نوشته است:
«هنرمند به جای همه آنان سخن میگوید که قادر به سخن گفتن نیستند. این کلام آندره تارکوفسکی سینماگر نامدار روس است که هنرمند را به مثابه یک پیامبر میدانست؛ چرا که هنرمند «زیبایی» را همراه با آیینهای اخلاقی میآفریند اما آنجا که هنرمند قادر به سخن گفتن نیست تکلیف چه خواهد بود؟ آنجا که موضوع بزرگتر از توان و داشتههای هنرمند است، چه باید کرد؟ فرض کنید نویسندهای، نقاشی یا فیلمسازی بخواهد عظمت و اندوه و ایثار مردم غزه را بیان کند. چنین چیزی شدنی است؟ هنرمند و نویسنده هر چه بکوشد نمیتواند اقیانوس این واقعه را آنگونه که رقم خورده در ظرف هنر و کلام بریزد. با این همه آموزههای ما تعریفی جامع تر از هنر ارایه میدهد و افعال بلند مرتبه ای را برابر با هنر می داند. در آرمان شهر فلاسفه غرب و شرق و نگاه فیلسوفان اسلامی هنری ارزشمند است که فضایل والا به همراه داشته باشد و این فضایل همان است که در شهادت این نظر کردههای بهشت خداوند به زیباترین شکل نمایان شده است. آیا در شهادت هزاران کودک معصوم غزه چیزی جز دیدن موقعیت است. این نظریه توصیف تجربه های نامتناهی مانند ایمان، امید، شکوه، شگفتی ستایش، هراس مرگ و ... را شامل میشود و به امور فراموش ناشدنی تاب نیاوردنی و از همه مهمتر تفکر برانگیز اشاره دارد. از نظر لیوتار امر والا در نمایش امور نمایش ناپذیر معنا مییابد و به تصویرگری نوعی از احساس میپردازد که تخیل انسان قادر به درک عظمت و قدرت آن نیست.
از این منظر است که هنر نقاشان صاحب نامی چون مرتضی اسدی، کاظم چلیپا، غلامعلی طاهری، عبدالحمید قدیریان و مصطفی گودرزی اهمیت مضاعفی دارد و تجربه نابی از زیباشناختی «هنر والا» را به نمایش میگذارد. بازنمایی عنصر ناب هنری یکی از سه موضوعی است که کاندینسکی لازمه شکل گیری هر اثر هنری میداند. این نقاش و نظریه پرداز هنر، شرط دیگر را چنین میداند که هنرمند فرزند زمانه خودش باشد و اثر او بازتاب کاملی از تجربه هایش را منعکس کند. دارا بودن بیان و سبک فردی سومین خصوصیت اثر هنری از دیدگاه کاندینسکی است. سه ویژگی مهمی که در آثار این هنرمندان نقاش نمایان است تا تصویری از «والایی» را به کودکان غزه و به آیندگان تقدیم کنند. این همان تفاوت «امر جمیل» و «امر جلیل» و به تعبیری هنر زیبا و هنر والا است که در اندیشه فلاسفه ای چون لیوتار مطرح شده است. از سخن این اندیشه گر قرن بیستم چنین بر می آید که وقایعی وجود دارد که احساس و ادراک می شود اما قابل بیان نیست و وظیفه هنرمند بازنمایی آن است.»
در ادامه گزارش، به قطعه شعر محمود درویش که کنار آثار هنرمندان قرار داده شده و پیشینه هنرمندانی که آثارشان در بینال هنر ونیز ارایه شده است، اشاره میکنیم.
جز قلبش چیزی نیافتند
مرتضی اسدی نقاش ایرانی است که پس از اخذ مدرک کارشناسی در رشته نقاشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، تحصیلات تکمیلی خود را در رشته تصویرسازی در همان دانشگاه ادامه داد. سپس برای تحصیل در مقطع دکتری در رشته تاریخ هنر و باستان شناسی هنر اسلامی به دانشگاه پاریس سوربن رفت. اما سپس تحصیل را رها کرد و برای پایان دوره دکتری رشته پژوهش هنر به ایران بازگشت. اسدی به عنوان طراح و نقاش در نمایشگاه های گروهی و انفرادی بسیاری در ایران و سطح بین المللی شرکت کرده است. او برنده جایزه سوم طراحی تمبر پستی به مناسبت چهل و پنجمین سالگرد اعلامیه جهانی حقوق بشر در توکیو و برنده جایزه دوسالانه نقاشی جهان اسلام است. وی عضو هیات علمی دانشگاه هنر شاهد و عضو انجمن نقاشان ایران (AIP) است. وی دبیر و عضو هیات داوران جشنواره ها و رویدادهای هنری متعدد، استاد راهنما و مشاور پایان نامه های دانشگاهی بوده و با انتشارات هنری دانشگاهی همکاری داشته است.
تابلوی نقاشی مرتضی اسدی که همچون دیگر آثار اسدی تابلویی مفهومی است، هم به صورت اصل اثر نمایش داده شده و هم برای آن نمایشی ویژه در نظر گرفته شده است. همچنین قطعه شعر محمود درویش با عنوان «جز قلبش چیزی نیافتند» نیز در توضیحات این تابلو قرار دارد که شنیدنی هم است؛
سینهاش را تفتیش کردند
و جز قلبش چیزی نیافتند
قلبش را تفتیش کردند
غیرِ ملتاش چیزی نیافتند
صدایش را تفتیش کردند
به غیر اندوهش چیزی نیافتند
اندوهش را تفتیش کردند
جز زندانش چیزی نیافتند
زندانش را تفتیش کردند
جز خودشان را در بند نیافتند
و شب، شب بود
و آوازخوان، آواز میخواند ...
شهیدی است که شهیدی آن را حمل کند
مصطفی گودرزی هنرمند و پژوهشگر هنر ایرانی است. وی پس از اخذ مدرک کارشناسی در رشته نقاشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، به فرانسه رفت و مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته هنرهای تجسمی از دانشگاه رن فرانسه دریافت کرد. سپس به طور همزمان ۲ دوره دکتری را به پایان رساند. پس از بازگشت به ایران به عضویت دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران درآمد و اکنون استاد گروه آموزش عالی است. وی علاوه بر نقاشی، در زمینه طراحی گرافیک، ساخت فیلم مستند، پژوهش، ترجمه و تالیف کتاب نیز فعالیت داشته است. گودرزی در موسسات مختلف هنری-علمی و فرهنگی حضور فعال دارد که از جمله آنها میتوان به ریاست گروه هنرهای تجسمی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران اشاره کرد. رییس گروه هنرهای تجسمی فرهنگستان هنر ایران، مشاور هنری موزه هنرهای معاصر تهران، طراح و مشاور در چندین نمایشگاه داخلی و بین المللی، سردبیر چندین نشریه تخصصی هنری و ... تالیف کتاب، ترجمه و تحقیق از دیگر فعالیت های اوست.
در کنار اثر مصطفی گودرزی شعر محمود درویش با عنوان «شهیدی است که شهیدی آن را حمل کند» آمده است:
اگر از تو درباره غزه پرسیدند ...
بگو به آنها:
در آنجا شهیدی است،
که شهیدی آن را حمل میکند،
و شهیدی از وی عکس میگیرد،
و شهیدی او را بدرقه میکند،
و شهیدی بر وی نماز میخواند
خانهای که یک در دارد
کاظم چلیپا هنرمند سرشناس ایرانی تحصیلات هنری خود را در دانشکده هنرهای زیبای تهران آغاز کرد. او کارشناسی ارشد نقاشی خود را از دانشگاه تهران، دانشکده هنرهای زیبا دریافت کرد و دکترای خود را به پایان رساند. کارشناس پژوهش هنر دانشگاه هنر شاهد پدرش مرحوم حسن اسماعیل زاده (چلیپا) از آخرین هنرمندان نهضت نقاشی قهوه خانه ای بود. چالیپا در نمایشگاه های بینالمللی شرکت کرده و جوایزی مانند جوایز برس طلایی ژاپن را دریافت کرده است. او مدرس دانشگاه است و در رویدادهای هنری متعددی به عنوان عضو هیات داوران شرکت کرده است. چلیپا عضو هیات علمی دانشگاه هنر است. «آسمان چلیپا» و «رنگ خیال» ۲ فیلم مستندی هستند که بر اساس زندگی و آثار این هنرمند ساخته شدهاند.
شعر محمود درویش بر اثر کاظم چلیپا با عنوان «خانهای که یک در دارد» به شرح زیر است:
و دو پنجره
روی ساحل دخترکی است
و برای دخترک، خانوادهای
و برای خانواده، خانهای
و خانه دو پنجره دارد و یک در ...
روی دریا ناوچهای است
سرگرم شکار رهگذرانی
که بر ساحل قدم میزنند:
چهار، پنج، هفت
بر ساحل فرو میغلتند...
جیغِ دخترک از ساحل فراتر میرود
فراتر از شبی کویری،
اما پژواکی وجود ندارد
دخترک فریادی ابدی میشود
در اخبارِ فوری
که اکنون دیگر فوری نیست،
زیرا هواپیماها بازگشتهاند
تا بمباران کنند
خانهای که یک در دارد و دو پنجره!
آنجا که نگاه پایان میگیرد
غلامعلی طاهری هنرمند ایرانی دارای مدرک کارشناسی ارشد نقاشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و یکی از بنیانگذاران دانشگاه شاهد است. طاهری در عرصه های هنری، فرهنگی و علمی، سمت های مختلفی به عنوان رییس موزه هنرهای معاصر تهران، قایم مقام دانشگاه شاهد، عضو هیات داوران مسابقات هنری، مؤسس انجمن علمی هنرهای تجسمی ایران و … داشته است. طاهری با ارایه سخنرانیهای تخصصی و شرکت در نمایشگاه های انفرادی و گروهی متعدد در ایران و عرصه بین المللی حضور فعالی داشته است.
غلامعلی طاهری درباره اثرش که تاکنون جایی دیده نشده است، به خبرنگار مهر گفت: این تابلوی نقاشی تصویری از کودکان غزه را که در حال گریه در آغوش مادرشان هستند، خانههایی که ویران شدهاند و مادری که در حال فریاد زدن است و دستش رو به آسمان و در حال استغاثه است، نشان میدهد. از دور نیز تانکهای اسراییلی در حال حمله هستند و تصویری غم انگیز از فاجعه غزه نمایش میدهد. این نقاشی رئال است و با فضایی تیره و رنگهای تیره کار شده است. من فکر میکنم برای بیان بسیاری از موضوعات، با حفظ جنبههای هنری، بیانی رئال بسیار مناسب است؛ به همین دلیل در حال حاضر آثارم را رئال خلق میکنم.
قطعه شعر محمود درویش با عنوان «آنجا که نگاه پایان میگیرد» برای این تابلو انتخاب شده که عبارت است از:
برادرانی داریم
دوستمان میدارند
تماشای مان میکنند
میگریند
و در خلوت خود میگویند:
«ای کاش این محاصره اینجا …»
کلام در گلو میماند
و پایان نمیگیرد.
رهایمان نکنید
تنهایمان نگذارید
سلام خداوند بر فرزند شهیدت
عبدالحمید قدیریان هنرمند ایرانی دارای لیسانس نقاشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد نقاشی از دانشگاه هنر تهران است. قدیریان علاوه بر نقاشی، مجسمهها، طراحی صحنه و لباس و آثار مستند متعددی ارایه کرده است. قدیریان طراحی صحنه و لباس بسیاری از فیلمهای سینمایی و سریال های تلویزیونی را در کارنامه خود دارد که برای سریال «مریم مقدس» سیمرغ بلورین جشنواره بین المللی فجر را دریافت کرد. خانه سینما به او برای طراحی صحنه و لباس برای «ملک سلیمان» جایزه داد. وی همچنین عضو هیات داوران جشنوارههای بین المللی فیلم فجر و مدیر اجرایی اولین مراسم افتتاحیه المپیک بانوان بوده است. قدیریان تالیف بسیاری از کتاب ها و انتشار مقالات متعدد و برگزاری نمایشگاه های انفرادی و گروهی در ایران و خارج از کشور را در کارنامه دارد.
در کنار اثر قدیریان، قطعه شعر محمود درویش با عنوان «سلام خداوند بر فرزند شهیدت» آمده است:
در محضر پدر،
به سوگ پسر نشستهایم؛
«سلام خداوند بر فرزند شهیدت»
اندکی دیگر
میلاد یکی کودک را
شادباش میگوییم
کد خبر 6091769